عوامل تندروی:
تحلیلگران و سیاستمداران، راجع به عوامل تندروی و خشونت دینی نظریههای گوناگونی ارائه دادهاند.
بعضیها آن را به عامل اقتصادی از قبیل فقر و بیکاری مرتبط میدانند. اما این نظریه چندان قابل قبول نیست زیرا تندروی و خشونت تنها در میان قشر تهدستان، بیکاران و دولتهای توسعه نیافته «فقیر» بروز نکرده بلکه شامل ثروتمندان وکشورهای توسعه یافته «ثروتمند» نیز خواهد شد.
نخستین خشونت و تندروی که در این دورهی اخیر (در جهان اسلام) سر برون آورده، گروه «جهمیان» بود که کعبهی مشرفه را اشغال کردند و خون بیگناهان را در آن ریختند، و حال آنکه انگیزش آن، اقتصادی نبود. و بعضی دیگر نیز عوامل درونی و روانی یا اجتماعی، فکری و... را در این امر دخیل میدانند.
اما مهمترین و سنجیدهترین دیدگاه راجع به این موضوع، نظریهای است که تمام این عوامل را در ایجاد خشونت و افراط و همچنین در گسترش دایره آن دخیل میداند. [۳۶]
و بر اساس این دیدگاه میتوانیم که این عوامل را به دو بخش، عوامل داخلی و عوامل خارجی، ت تقسیم کنیم.
عوامل داخلی (درونگروهی):
۱. جهل مرکب و عدم آگاهی از دین:
یعنی فرد در حقیقت جاهل و ناداناست اما نمیداند که نادان است. به عبارت دیگر او گمان میبرد که به درجهی اجتهاد رسیده و به همین خاطر فتوا صادر خواهد کرد، اما او در حقیقت به چنان درجهای نرسیده است. امام شافعی به این موضوع اشاره کرده و میفرماید: اولین عامل بدعتگذاری وایجاد اختلافات ناپسندی که به تفرق و پراکندگی و ازدیاد مشکلات امت، میانجامد عبارت است از اینکه:
۱. انسانی خود را مجتهد بپندارد، یا دیگران این عقیده و طرز تفکر را دربارهی او داشته باشند، ولی در واقع به چنان درجهای نرسیده باشد. لذا این چنین انسانی را میبینی که بعضی از جزئیات دین را برای کوبیدن کلیات آن بدست گرفتهاند تا جایی که تعبیرات دینی و سادهترین قضاوت آنها، حاکی از عدم آگاهی و عدم ژرفنگریشان در معانی و مقاصد دینی است؛ و این خود بدعت گذار محسوب میشود. و حدیث صحیح پیامبر از این موضوع خبر داده و میفرماید:
«خداوند علم ودانش رامستقیماً از میان مردم بر نمیدارد، بلکه آن را به واسطهی مرگ علما و دانشمندان خواهد گرفت، تا آنجا که دیگر عالم و دانشمندی باقی نمیماند، آنگاه مردم رهبرانی جاهل و نادان را بر میگزینند و از آنها سؤال خواهند کرد و آنها نیز بدون آنکه آگاهی و دانشی داشته باشند فتوا خواهند داد، در نتیجه، هم خود و هم دیگران را گمراه میکنند.» [۳۷]
۲. قشری نگری، بدون آنکه کمترین توجهی به اهدافف علل و انگیزههای متون دینی بنماید و نتیجهی آن هم، جز فهم نکردن نصوص دینی و سادهنگری در آنها، چیز دیگری نخواهد بود.
۳. ضعف شناخت از تاریخ، فقه و سنتهای الهی جاری در پیروزی و شکست ملتها و سنتهای حاکم بر هستی و بشریت و زندگی آنها و همچنین سنت تدرج [گام به گام] و سنت اجل مقرر در نزد پروردگار.
۴. پیروی از متشابهات [۳۸] و دوری از محکمات [۳۹] و خلط مفاهیم و سرگرم کردن جامعه به نبرد با مسایل جزئی به حساب اهمال و فراموش نمودن مسایل مهم و اساس دینی.
۵. زیادهروی در تحریم و در نقد دیگران تا حد تفسیق و تکفیر آنها، یکی از اساتید دانشگاه کویت با من گفتگو میکرد و ایشان گفتند یکی از دانشجویان در دانشگاه با من جر و بحث میکرد و میگفت شیخ (یکی از دعوتگران بزرگ و معروف) بنا به ۱۷ دلیل کافر و بنا به ۶۰ خطایی که مرتکب شده فاسق است، به وی گفتم میتوانی آنها را بیان کنی؟ (دانشجو) یکی یکی به این اتهامات و توهینات پرداخت.
به او گفتم: آیا منهج گذشتگان ما این طور تکفیر و تفسیق بزرگان دین بوده؟ و اگر به جای این تهمتها چند آیه و حدیث را حفظ میکردی برای تو بهتر نبود؟
عوامل خارجی (برون گروهی):
۱. غربت اسلام در سرزمینهای اسلامی، از آنجا که مسلمان میبیند در جامعهی اسلامی بازار فساد هر روز گرمتر و شعلهی باطل هر آن فروزانتر خواهد شد و مفسده جویان خواستههای نامشروع خود را با هر شیوهای که بخواهند مشروعیت میبخشند، مشروبات و فحشاء و فیلمهای مبتذل و غیر اخلاقی آزاد و صحنههای تأتر و نمایشنامهها عملاً صحنههای ضدیت و تصادم با اسلام و ارزشهای دینی و اخلاقی، است.
همچنانکه مسلمان میبیند اکثر دولتها طبق قوانین خویش با اسلام سرستیز دارند و آنها نه اینکه قوانین الهی را در اکثر میدانهای زندگی مورد غفلت قرار دادهاند، بلکه قوانینی نیز تصویب مینمایند که حرامها الهی را همانند شراب و زنا و... حلال میگردانند. و از جانب دیگر مردم میبینند که اکثر حاکمان و سردمداران کمترین توجهی به مسایل امت اسلامی نخواهند کرد، و در لذت و شهوترانی خود فرو رفتهاند آن هم در حالی که ملت مسلمان با مشکلاتی کمرشکن از قبیل فقر و گرسنگی، آوارگی و... دست و پنجه نرم میکنند.
و همچنین ظلم اجتماعی را در اوج خویش احساس میکنند و پست و مناصب دولتی –به جای خدمت به مردم- در راستای بهرهبرداری و سوء استفادهی نامشروع شخصی به کار گرفته میشود، باندهای بزرگ سرقتهای کلان در آزادی و از احترام کامل برخورداند، و احیاناً برای فریب مردم، خورده دزدها را تحت فشار قرار خواهند داد.
جوان مسلمانی که این تناقضات عجیب و غریب را میبیند، اگر دارای توان علمی چندانی نباشد، در برابر جامعه موضعگیری افراط و تکفیر را اتخاذ خواهد کرد.
۲. هجوم علنی و اعلان جنگ علیه اسلام، بدون آنکه مقامات کشوری و سردمداران کشورهای اسلامی بدان تهاجمات خطرآفرین کمترین توجهی بنمایند!
۳. کنترل و محدود کردن آزادی دعوت، و نبودن فضایی باز برای دعوت و دعوتگران، اگر میدانی برای گروههای میانه رو اسلامی باز میشد هر یک بنا به توان خویش میتوانستند جوانان را به منهج و راه و روش میانهروی جذب کنند. [و گفتهاند که] تنها آهن میتواند در مقابل آهن مقاومت و آن را مغلوب نماید.
۴. استبداد و فشار سیاسی و تعذیب دعوتگران: خشونت و تندروی ثمرهی طبیعی و فرزند نامشروع استبداد بوده، و استبداد و دیکتاتوری این اجازه را نمیدهد که آزاداندیشان در روز روشن و در فضای باز بیندیشند، لذا اندیشیدن در دل شب و اعماق تاریکی آن هم در اماکن پنهانی و فضای ساکت و خاموش و خفقان را تجربه خواهند نمود، و اندیشیدن در چنین فضایی جز افراطگرایی نتیجهای نخواهد بخشید.
دعوت اسلامی از اینکه آشکارا و در فضای باز و آزاد نقشآفرینی و یا مسئولیت خود را ادا کند، منع شده و جز پنهانکاری چارهی دیگری ندارد؛ هنگامیکه جوان مسلمان زندانی میشود، میبیند که د عوتگران چگونه با انواع مختلف اذیت و آزار روبهرو میشوند، به گونهای که زبان از بیان آن قاصر و بدن لرزان و کودک از هول آن پیر خواهد شد!
میبیند که چگونه بدن نازک و لطیف آنها با شلاق کباب و با آتش سیگار سوزانده خواهند شد، آنها را همانند حیوانات قربانی، سرازیر آویزان میکنند و سنگدلان و جلادان یکی پس از دیگری به جان آنها میافتند و هرگاه یکی خسته میشود دیگری شلاق را از آن میگیرد تا اینکه جسد آنها به پارهای از خون و چرک... تبدیل میشود.
و تعداد فراوانی زیر شکنجههای این سنگدلان و خونخواران، که هیچ گونه پروایی از خالق نداشند و نسبت به مخلوق خالق مهری روا ننمودند و اصلاً در یاد آن روز نبودند که بر انجام این گونه کردهها محاسبه خواهند شد، بیرحمانه به شهدت رسیدند.
و هر آنچه تجارب نازیها، فاشیستها و کمونیستها بود، این درندههای سنگدل آن را علیه جوانان و داعیان زندانی اجرا کردند و حتی گوی سبقت را نیز از آنها ربودند، زیرا راهها و روشهای، بیرحمانهتری همانند اذیت جسمی و آزار روحی و تخلیهی مغزی و تباهکردن شخصیت انسانی را ابداع کردند.
در داخل این کورههای اذیت و آزار قرون وسطایی بود که تندروی و خشونت و تکیفیر به شیوهای غولآسا ظهور کرد؛ و در این دوره بود که گروه «تکفیر و هجرت» پشت میلههای زندان موجودیت خود را اعلام نمود. و استاد حسن الهضیبی در داخل زندان با نگاشتن یک سری مقالات تحت عنوان «نحن دعاة لا قضاة» «ما دعوتگریم و قاضی نیستیم» چنان طرز تفکری را رد کرد.
و این واکنش از آنجا آغاز شد که این زندانیان سؤالهای بسیار سادهای را از خود میپرسیدند:
چرا حکام دیکتاتور این چنین ما را اذیت و آزار خواهند داد؟
این همه شکنجه چرا؟
ما چه گناهی مرتکب شدهایم جز اینکه میگوییم: خدا پروردگار ماست، راه و روش ما اسلام ودستور و برنامهی ما قرآن است؟
و سر انجام به این نتیجه رسیدند که این وحشیهای درنده خوی پنهان در پوست انسان که بدن ما را میدرند، کافرند؛ و همچنان حکامی که آنان را بهاین وحشیگری دستور میدهند و حاکمیت قرآن را نمیپذیرند بلکه کسانی را نیز که خواهان آنند این چنین مورد خشم و شکنجه قرار میدهند آنها نیز کافر، فاسق، فاجر به شمار میآیند.
بدین ترتیب پدیدهی تکفیر و افراط گرایی به وجود آمد.
۵. حضور صهیونیسم و اشغال قبلهی نخست مسلمانان: یکی از مهمترین عوامل افراطورزی و خشونتگری، حضور صهیونیسم در اراضی فلسطین اسلامی-عربی است. و همچنین کشت و کشتار و آوارگی و بازیچه قرار دادن این ملت و بیتوجهی نسبت به ساکنن این سرزمین مقدس و بیاحترامی نسبته به قطعنامههای سازمان ملل از جانب این رژیم اشغالگر؛ با این وصف دنیای غرب بویژه آمریکا از این رژیم غاصب [ضد بشری] و نمونهی تروریسم دولتی حمایت میکند!
خشونتها و برخوردهای تندی که در داخل جامعهی اسلامی صورت میگیرد نتیجهی اسکان یودیان در فلسطین و اشغال آن با نام دین است، زیرا یهود معتقد است، تمام فلسطین سرزمین میعاد و وطن مقدس آنها است.
یهودیان بنابر اعتماد و اعتقادی که به تلمود دارند، هجرت و کوچ خویش را به سرزمین فلسطین ناشی از اراده و خواست خدا قلمداد میکنند.
تلمود، فلسطین را تکیهگاهی برای غلبه بر کل دنیا میداند؛ چون فلسطین قطبی از جهان اسلام و لازم است دولتی عبر در آن تشکیل شود.
صهیونیسم جهانی در طی کنفرانسهای خویش بویژه کنفرانس بال در سال ۱۸۹۷م، توانست از احساسات نهفتهی دینی یهودیان بهرهبردای کند و آنها را در راستای استثمار و استعمارگریهای سیاسی خویش بکار گیرد، تا جائیکه سرزمین میعاد یکی از مهمترین مبانی و انگیزهی صهیونیسم قرار گرفت؛ و وعده و نویدهای تورات در رابطه با سرزمین میعاد و خطوط مرزی و همچنین گسترش وتوسعهی آن در دستاویز [پیشبرد سیاستهای] خویش قرار داده است.
به همین خاطر، بن غربون در کتابش که کتاب سال ۱۹۵۱ بود میگوید: «همین حالا بعد از ۷۰ سال مبارزه قهرمانانهی رهبران فکری، توانستهایم به نسختین استقلال خویش در پارهای از وطن عزیزمان دست یابیم» صهیونیسم به این هم اکتفا نکرده و بن به نص دینی موجود در تورات خواستار توسعهی مرزیاند؛ و در تورات آمده که «در هر مکانی پا بگذارید؛ همانجا سرزمین شما است».
رئیس اسبق کابینه اسرائیل، لیفی اشکول میگوید: «همچنان ۲۰ هزار کیلومتر از خاک فلسطین قدیم مانده که تا به حال نتوانستهایم آنها را باز پس گیریم». [۴۰]
ایرک لوره تحلیلگر سیاسی روزنامه لوموند فرانسه در شماره آخر خود تورات سفر تثنیه ۱۱، ۲۴ و یشوع ۱، ۳. قبل از تجاوز حزیران سال ۱۹۶۷ در تفسیری گفت: «منظور اشکول آنست که بخشی از عراق و سوریه و تمام کناره غربی و شرق اردن جزو همان خاک قدیم فلسطین میباشند، که اشکول خواب بازپسگیری آن را میبیند». [۴۱]
منظور از این [سبب پنجم، حضور صهیونیسم... الخ] این است که این اشغال که توسط صهیونیستها صورت پذیرفت در فلسطینی که با اهالی بومی خود آباد شده بود و زندگی در آن جریان داشت، منجر به ایجاد وضعیتی بحرانی در آن شد و نیتجهاش جنگ و ستیز میان طرفیناست و یهودیان انواع مختلف ابزار هراسانگیز و خشونتآمیز را جهت اخراج فلسطینیان و ساخت شهرکهایی برای اسکان یهودیان در آنها، بکار گرفتند؛ و در همین راستا گروههایی صهیونیستی به وجود آمدند که هر گونه خرابکاری و فساد کاری را مرتکب شدند و عربها را به کشورهای دیگر آواره کردند.
تئودور هرتزل (۱۸۶۰-۱۹۰۴م)، صهیونیسم سیاسی را گسترش داد. او در سال ۱۸۸۲ در وین شروع به پایهریزی ایدئولوژی صهیونیسم کرد و در سال ۱۸۹۴ مبانی و اصول نظام آن را در کتابی تحت عنوان «دولت یهود» به اتمام رساند، و بعداً با تشکیل و برگزاری اولین کنفرانس صهیونیسم در شهربال سویس در سال ۱۸۹۷، شروع به اجرای برنامههای خود کرد.
تمام کارهای انجام شده توسط صهیونیستها الهام گرفته از نصوص دینی تورات تحریف شده میباشد.
خاخامهای یهودی این نصوص را -هرچند به تکلّف هم باشد- بر رخدادهای ساری و جاری تطبیق و به اجرا درآوردند.
بازگشت یهودیان به فلسطین و اشغال آن و تعیین مرزهای اسرائیل کلاً با مهر تأییدات دینی و توجیهات آن صورت پذیرفته است. استاد روژه گارودی میگوید: «در توجیه ریسک تهاجم نظامی اسرائیل و تأیید خواستههای متعصبترین گروه صهیونیسم و فتوای خاخامها و تندروی احزاب دینی با هم در آمیخته و در تهاجم به فلسطین نقش داشتهاند. لذا همزمان بودن تصریحات «بیگن» با تهاجم خونین اسرائیل به لبنان که در آن بیگ اعلان مینماید: چون بر اساس نصوص دینی «لبنان» متعلق به قبیلهی «عاشور» میباشد [پس] هواپیماهای ما در روز شنبه بر روی آن پرواز نخواهند کرد، اتفاقی نبود.
صهیونیستها به این جنایات بسنده نکرده و بلکه قتل عام و خونریزی را به خاطر قضیهی مورد نظر خود، مشروع و دینی میدانند؛ لذا ویران کردن دو شهر «صور» و «صیدا» و تخریب بیروت به وسیلهی بمب و موشک و قتل عام «صبرا» و «شاتیلا» تنها ادامهی کشتار «دیریاسین» که بدست باندهای خرابکارانهی «بیگن» در سال ۱۹۴۸ که به نام «آرگون» [۴۲] معروف است، و همچنین ادامهی قتل عام «قبیه» و «کفرقاسم» نیست [۴۳]» [۴۴]
و بدین خاطر است که میبینیم خاخام (العاذر و الرمان) در روزنامه (نکودت) در مقالهای تحت عنوان (قوة الانجار=قوه مجریه) میکوشد اسناد دینی را برای تأیید سیاست شارون و بیگن بیاورد و این موضوع را با اسنادی از تورات تفسیر خواهد کرد؛ وی در ادامه میافزاید که اسرائیل با اشغال لبنان راه نجات و رستگاری جهانیان را فراهم کرده است. [۴۵]
واقعیت این است که صهیونیسم تنها دین نیست بلکه دین و ملیگرایی ودین و سیاست در آن امتزاج یافته و خود را برگزیدهترین موجودات خدا به شمار میآورند. [۴۶]
و این گرایش نژادپرستی، یهود را آن چنان تحت تأثیر خود قرار داده که آنها با دیده حقارت به دیگر ملتها مینگرند و حتی آنان را بنده و بردهی مخصوص خویش، به حساب میآورند.
دکتر اریک سکوف، متخصص در پژوهشهای دنیای یهود، نصی را بدین مفهوم نقل میکند که «یکی از حکمت و توصیههای دین (یهود)، کشتن بیگانگانی است که [در نظر آنان] با حیوانات هیچ فرق و تمایزی ندارند و کسانی که به تعالیم دین یهود و شریعت آن ایمان ندارند، واجب است آنها را در پیگاه خداوند بزرگ قربانی کرد» [۴۷]
ارجاعات و منابع:
--------------
[۳۶] - الصحوة الاسلامیة بین الجحود و التطرف.
[۳۷] - الاعتصام (۲/۱۷۳) رواه البخاری فی صحیحه.
[۳۸] - آیاتی است که احاطهی علمی به آنها در اختیار بشر قرار نگرفته مانند آیاتی که در رابطه با ذات و صفات پروردگار آمده.
[۳۹] - آیاتی است که احاطهی علمی به آنها در اختیار بشر قرار گرفته. برای تحقیق بیشتر به تفسیر آیه ۷ آل عمران و بحث: محکم و متشابه در کتب اصول الفقه مراجعه شود. ویراستار
[۴۰] - الدین و الإرهاب. دکتر سعدون محمد الساموک ص ۴۹.
[۴۱] - مرجع سابق.
[۴۲] - «ارجون» یا «ارغون»، [یا آرگون] گروهی است که تهداد آنها ۵هزار نفر است و دیگر گروههای بیگن عبارتند از «هاگنا» و «بالماخ» که ۵هزار و «استرن» که ۲هزار نفر هستند. به کتابچهی «حماس» نوشتهی دکتر عبدالله عزام ص ۲۷ مراجعه شود. ویراستار
[۴۳] - بلکه اجرای نصوص دینی است. ویراستار
[۴۴] - به نقل از کتاب «ملف اسرائیل» اثر روژه گارودی ص ۲۰ و ۲۱
[۴۵] - مرجع سابق ص ۲۰
[۴۶] - به نقل از کتاب «الصهیونیة اعلی مراحل الإستعمار» اثر فتحی رملی ص ۹۱
[۴۷] - به نقل از کتاب «خطر الیهود العالمیة علی الإسلام و المسیحیة» اثر عبدالله تل
نظرات